« خدایا تو عظیمی وما کوچک | امید سبز » |
روزی بازرگان موفقی از مسافرت بازگشت متوجه شدخاته وتمام اموالش درغیاب اوسوخته و خاکستر شده و خسارت هنگفتی به او وارد شده است. فکر میکنید آن بازرگان چه کرد ؟!
#خدا را مقصر شمردوملامت کرد؟
# او اشک ریخت ؟
# پای بر زمین کوبید وبربخت بد لعنت فرستاد؟
# به زمین وزمان فحش داد؟
# زانوی غم بغل گرفت و……..؟ نه! هیچکدام!!!
او با لبخندی بر لبان ونوری بر دیدگان سر به سوی آسمان بلند کرد وگفت: خداوندا ! مهربانا ! می خواهی اکنون چه کنم ؟
مرد تاجر پس ا ز نابودی کسب وکار پر رونقش وخاکستر شدن حاصل تمام عمرش ،تابلویی بر ویرانه های خانه ومغازه اش آویخت که روی آن نوشته بود :
مغازه ام سوخت !
ایمانم که نسوخته است !
فردا دوباره شروع خواهم کرد!
(بر گرفته از سایت هشت بهشت)
سلام علیکم!میلاد سراسر نور امام محمد باقر علیه السلام را خدمت شما تبریک عرض می کنم.بهترین ها را برایتان ارزو دارم. برایم دعا کنید مهربان.
سلام علیکم خ زارع عزیز!با این که قبلا این داستان را خوانده بودم اما باز هم از مرورش بسی پند گرفتم مهربان. حکایت بسیار جالبی بود. خدا قوت. خدا کند عامل باشیم. دلتون دریایی.
فرم در حال بارگذاری ...