« مانند مادرت شده ای قد خمیده ای | مدینه چه کردی رسول خدا را » |
تو مپندار که آتش زده ای برجگرم
تو مپندار که زهر تو شده کارگرم
دل من پیش تر از پیش برافروخته بود
جگرم از اثر واقعه ای سوخته بود
توندانی که چه ها من به دوچشمم دیدم
توندانی من مظلوم چه ها بشنیدم
همره مادرم از کوچه گذر میکردم
وقت رفتن که به اطراف نظر میکردم
کوچه آن روز ندانم که چرا خلوت بود
به دلم دلهره و واهمه و محنت بود
ناگهان دیدم از آن دور کسی می آید
باورم بود که فریاد رسی می آید
روز شد تیره تر از شام ٬گل وپروانه
موقع رفتنِ از کوچه به سوی خانه
همه شهر مدینه سیه ونیلی شد
صورت مادرم از کین هدف سیلی شد
مادرم گفت حسن بر دلم آذر نزنی
حرفی از قصه ی امروز به حیدر نزنی
برای تعجیل در فرج صلوات
سلام عزیزم . عرض ادب و ارادت
ان شاالله فصل امتحانات را به خوبی پشت سر بگذارید…
اکنون نغمه های بی کسی، از یک یک ستون های مسجد النبی برخاسته است. در گوشه و کنار مسجد، گویی گرد جدایی پاشیده اند. اینک ماییم و پاره های دل و راهی که باقی مانده است. پیاله های سیه گون زهر را به کام خاکستان دنیا ریخته اند، به گونه ای که تمام این وسعت غریب تاول تاول مرثیه آورده است. امروز اندوه است که چشم های حزینش به تعزیت نشسته است و جوارح فریاد مصیبت سر می دهد … اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم. ایام تسلیت باد. منتظر حضور سبزتان هستم. موید باشید. یا حق.
فرم در حال بارگذاری ...